...اینجوری شد که ما اینجاییم

عکس من
اولین روزی که وارد این دنیا می شیم گریه می کنیم. معلوم نیست به حال خودمون یا به حال این دنیا!! کم کم که بزرگ می شیم مامان نمیذاره سختی ها و بدی ها رو ببینی و با خودت فکر می کنی "اونقدرهام بد نیست!!" حالا که بزرگتر شدی می بینی که حرف راست رو باید از بچه شنید. پس با هم بیاید ببینیم. گریه نکنیم اما واقعیات رو به گوش همه برسونیم.

۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

هندوانه ي در بسته

واقعن تملق و ريا کاري تا چه حد؟!!
بيش از يک سال است که جنبشي در ايران شکل گرفت. مردم به خيابان ها قدم گذاشته و اعتراضي را به موضوعي ابراز کردند. گذشته از همه ي مسائل پيش و پس از آن انتخابات و اعتراضات، چيزي که انسان را انگشت به دهان باقي مي گذارد، تملق و خودشيريني رسانه ها ، اصحاب رسانه و برخي سياستمداران است. مسائلي که حتي گاهي باعث توهين به شخص مي شود. از نمونه هاي اين مسائل فيلمهايي بود که درباره ي ندا آقاسلطان از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات پخش شد. يا طرفداري سياستمداراني چون وزير امور خارجه ي فرانسه و رئيس جمهور برزيل از خانم سکينه محمدي آشتياني. هدف من اين نيست که بگويم مرگ ندا آقاسلطان يا حکم سنگسار و اعدام خانم سکينه محمدي آشتياني مسائل پيش پا افتاده اي هستند که نبايد به آن پرداخته شود. هدفم از اين نوشته آن است که از حقوق کساني بگويم که در اين ميان ناديده گرفته شدند.
براي مثال هر دو مستند درباره ي ندا چه در صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران و چه در شبکه ي خبري صداي امريکا از ديدگاه هاي مختلف ، توهين به شخص ندا آقا سلطان ، خانواده ي ايشان و چه بسا تمامي معترضان ، کشته شدگان و زنداني هاي عام و خاص بود. در مستند صدا و سيما و پرس تي وي از ابعاد جنايي و احساسي به قضيه نگاه شده و سعي شده که اين قتل را يا به گردن معترضان (به قول صداوسيما اغتشاش گران) و يا به گردن مريم رجوي و اسرائيل و سازمانهاي جاسوسي بيگانه و ... بياندازد. و ندا در اين مستند به بره ي ساده لوحي تشبيه شده که عقل و اختيارش دست فتنه گراني بوده که در آرزوي قدرت اورا قرباني کردند.
از سوي ديگر مستند صداي امريکا بصورتي کاملن عاطفي سعي بر آن داشته که ندا را از صاحبنظران جامعه ي ايراني و مغز متفکر و سازمان دهنده ي کل اعتراضات و جنبش ها نشان دهد و او را نمادي ساخته که به عنوان يک صاحبنظر فلسفي - سياسي نظراتش شايسته ي نقد و بررسي فراوان مي باشد. گويي مستنديست که صدا و سيما درباره ي " رهبر معظم انقلاب " ساخته است و در آن اشک ها و احساسات آني افراد وارد صحنه مي شود. اين خود نوعي اهانت به ديگر افراديست که سال ها صاحب نظر و قطب فکري و نقاد جامعه بودند، چه کارگر و چه دانشجو و چه روساي اصناف و اتحاديه ها. آيا کسي از احوال اين افراد خبري دارد؟ آيا کسي به اين فکر مي کند که يکي از فعالترين وکلاي پرونده هاي حقوق بشري که خود مادر دو بچه است، در گوشه ي زندانهاي انفرادي 1متر در 2متر اوين در اعتصاب غذا چگونه سر مي کند؟ آيا جز اخباري که به گوش عده ي اندکي مي رسد گزارش يا فيلم مستندي از زندگي اين افراد ساخته مي شود؟
البته خاطره ، افکار وعقايد بي گناهاني که بدست موجوداتي بي رحم در خيابان هاي ايران به ضرب گلوله ، باتون و يا زير مشت و لگد کشته شدند ، محترم و با ارزش است. اما زماني که اين افکار و احساسات و عقايد مورد سو استفاده ي رسانه هايي قرار مي گيرد که هدفي غير از اطلاع رساني بي طرفانه را دنبال مي کنند ، جاي بسي تاسف و تامل دارد.
پرونده ي خانم آشتياني هم مورد همين نوع از سو استفاده قرار گرفت. ايشان به عنوان شخصي که متهم به قتل شده اند دستگير شدند و در بازداشت به سر مي برند. بر اساس قوانين ايران که در آن اعدام جزئي از مجازات ها مي باشد قوه ي قضائيه اين حق را دارد که قانون را اجرا نمايد. صد البته اگر کساني (من جمله خود من) به کليت حکم اعدام اعتراض دارند بحثي جداست. روزانه در روزنامه ها مي خوانيم افرادي که به مجازات اعدام محکوم مي شوند و يا بدتر از آن محکوم به مجازات هايي همچون قطع دست و قطع انگشتان مي شوند و اين احکام با حد اقل اعتراضي به اجرا در مي آيند. چرا کساني که روز ها و ساعت ها در مقابل سفارت ايران عکس خانم آشتياني را بر سر نيزه مي دارند به فکر اين سيه بختاني نيستند که هر روز در ايران اعدام و شکنجه مي شوند؟ چرا آقاي لولا داسيلوا تنها حاضر است به خانم سکينه محمدي آشتياني پناهندگي بدهد و آقاي وزير امور خارجه ي فرانسه تنها سلامت خانم آشتياني را تضمين مي کند؟ آيا اگر براي خانم محمدي آشتياني بدون حرفي از سنگسار حکم اعدام صادر مي شد، ايشان هنوز زنده و در مرکز توجهات قرار داشتند؟ يا بي سر و صدا اعدام و دفن مي شدند؟ آيا اگر فيلم هاليوودي " سنگسار ثريا ميم " نبود کسي به فکر هزاران زن و دختر جواني بود که در طي سالها توسط خويشاوندان بد تر از دشمنشان کشته شدند؟

کمي به عمق بنگريم، کمي در اهداف متمرکز شويم. هيچ کس از چشمان و ابروان ديگري خوشش نمي آيد که دست به چنين کارهايي بزند. لاپوشاني اشتباهات، خودشيريني افراد براي تجمعات فکري ، جذب مخاطب و هزاران دليل ديگر که بعضي سياستمداران و يا رسانه ها بخاطرشان در بعضي موضوعات دقيق مي شوند و گاهي اصل اهداف آن را دچار تحريف و تغيير مي کنند .

۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

مار در آستين!

"قرآن حرفش کاملن درست نيست. حرف فلاني درست تره" يه همچين جمله اي رو به نظر شما کي مي تونه گفته باشه؟
يه کمونيست؟ يه نوگراي ديني؟ يه کافر!!؟ نه اينا سخناني بود که از دهان نماينده ي ولي فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي (!!!) در اومد. در گزارش ستاره ي صبح به نقل از علي سعيدي در همايش بررسي و مقابله با جنگ نرم در دانشگاه افسري و تربيت پاسداري امام حسين : " حتي قرآن به دليل وجود محکمات و متشابهات نمي تواند فصل الخطاب باشد و نياز به ترجمان دارد. ديروز اين نماد حضرت روح الله بود و امروز نماد حقانيت و حاکميت، رهبر معظم انقلاب ... "
نه واقعن من مي خوام بدونم که اينا تا کجا مي خوان پيش برن. طرف اومد در نحوه ي وحي يه بحثي راه انداخت کم مونده بود اعدامش کنند. حالا علي سعيدي اومده مي گه اسلام و قرآن رو بذاريد کنار بيايد پيرو حضرت روح الله و مقام معظم رهبري بشيد! اصلن فرض بر اينکه اين افرادي که گفتي آدم هايي کاملن سالم ، محبوب و مردمي! پس چرا ديگه انقدر سنگ اسلام رو به سينه مي زنيد؟!! آخه تا به کجا مي خوايد اينجوري پيش بريد؟! اونجاييکه بحث قطع دست و سنگسار پيش مي ياد قوانين قرآن فصل الخطاب مي شه اما زماني که قرآن از صلح و دوستي و احترام به اديان مي گه نياز به "ترجمان" داره!!
اسلام امريکايي رو ما واقعن نتونستيم بشناسيم اما فهميديم اسلام ايراني چيه. اسلام ايراني و مکتب ايراني بگفته ي رئيس دولت دهم و رئيس دفترش اسلاميست که " فهم ايراني از اسلام که همان انديشه ي ولايت و امامت و اسلام ناب محمدي در مقابل اسلام امريکائي و اسلام متحجر است. "
اي کساني که سالهاست از تهاجم فرهنگي و جنگ نرم و استحاله ي فرهنگي صحبت مي کنيد. نمي بينيد که تنها مهاجمان به اسلامتون از درون خودتون سر بر آورده اند.
تاسف مي خورم بر خودم که کشورم و مملکتم تحت حکومت چنين افراديه که به نام اسلام جنايت عليه بشريت مي کنند و به نام ايران اسلام رو نابود مي کنند و به نام قر آن ايران رو زير و رو مي کنند و به نام مترجم قرآن رو!
تا کي سکوت کنيم و ببينيم همه چيزمون به باد فنا و تباهي مي ره؟

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

يادي از خاطرات شيرين مثل زهر

داشتم چند چند تا از وبلاگ هاي دوستام رو زير و رو مي کردم که ياد پارسال افتادم. خرداد پارسال و تمامي اون وقايعي که شايد سرنوشت کل کشور رو عوض کرد و البته سرنوشت شخص خودم رو. تا قبل از خرداد پارسال من مسائل سياسي - اجتماعي رو به همون شکلي مي ديدم که همه ي جوون هاي هيجده-نورده ساله . اما از خرداد پارسال به بعد همه چيز حد اقل براي من تغيير کرد.
بذاريد برگرديم به اول قصه. از ده خرداد شروع مي کنم. تهران سر و صدا و شور و شوق مردم براي انتخابات زده بود بالا و اکثريت مردم مي خواستن تو انتخابات راي بدن. اما تو شهرستانها کمتر اين شور و شوق ديده مي شد. خود من هنوز از کساني بودم که معتقد به تحريم بودم چون خيلي راحت بگم اميدوار به هيچ تغييري نبودم. چيزي که من و خيلي هاي ديگه رو متقاعد به انتخابات و شرکت در اون کرد مناظره ي موسوي و احمدي نژاد بود. گفتم "واقعاً ديگه نميشه اينو تحمل کرد. بايد يه تغييري ايجاد بشه!" در کل معتقد به تغيير بودم اما بين موسوي و کروبي شک داشتم. از طرفي وعده هاي کروبي خيلي بيشتر بود، بيشتر حرف از اصلاح و تغيير و الالخصوص عدم اطاعت از احکام حکومتي مي زد. از اونطرف موسوي محبوب تر بود و تعريف ها ازش و در نهايت احتمال پيروزي اش بيشتر بود. از روز چهاردهم به بعد رسمن طرفدار موسوي شدم. هميشه براي قشنگي يه مچبند حوله اي سفيد دستم بود که يادمه اون روزها با يه بند سبز تزئينش کردم. ماشين بابا رو همون روز بعد از ظهر بردم ستاد موسوي نزديک محلمون پوستر بارونش کردم و رسمن از اون روز به بعد تو همه ي بحث هاي سياسي شرکت مي کردم. کارنيوال هاي خيابونها هم که جاي خودشو داشت. همه چيز داشت بر وقف مراد مي گذشت ( بگذريم که توي زنجيره ي طرفداران موسوي پليس همينطوري بي دليل بهم حمله ور شد و گوشيم رو که باهاش داشتم از زنجيره فيلم مي گرفتم ازم گرفت و همچنين اينکه آخرين ساعات تبليغات، نيروهاي لباس شخصي سرخود (!!) طرفدار دکتر محمود احمدي نژاد با شعار "موسوي کم آورده ، بچه سوسول آورده!" اونقدر شجاعت بخرج دادن که به چند تا بچه سوسول با باتون و اسپري گاز اشک آور حمله ور شدند.)
روز انتخابات هم رسيد. با وجود اينکه زمزمه هاي تقلب در انتخابات و "ايران قيامت" شدن بعد از اون ته دلم رو مي لرزون، با خودم مي گفتم ما اونقدر زياديم که تقلب غير ممکنه. شب انتخابات به هيچ وجه چشم روي هم نگذاشتم. ساعت 6 صبح که ديگه نتايج قطعي شد به يک خواب ناآرام فرو رفتم. روز شنبه بعد از ظهر که تو خيابونا راه مي رفتم سکوت دردناکي رو تو شهر حس مي کردم. همون سکوتي که روز هاي بعد ازش نعره هاي خشم و اعتراض بوجود اومد. خبر حضور موسوي و خاتمي و کروبي در اعتراضات 25 خرداد زماني بهم رسيد که خودم با بدن کوفته با جاي زخم هاي متعددي روي بدنم و افت فشاري که از گاز هاي اشک آور لباس شخصي ها هيچ انرژي اي برايم باقي نگذاشته بودند. با اين حال يه نهال اميد تو دلم جوونه زد.
اخبار اون روز و روزها و شب هاي بعد از اون باعث شد به اين نتيجه برسم که اين دفعه ديگه با دفعات قبل فرق مي کنه. اين يک جنبش بود. مثل جنبشي که مشروطيت رو وارد کشور کرد. مثل جنبشي که به ملي شدن صنعت نفت خاتمه يافت. مثل جنبشي که انقلاب 57 رو پيروز کرد. و بيشتر از همه شبيه به جنبشي که 2 خرداد رو رقم زد. اما اينبار از همه ي اوناي ديگه کاملتر بود و همه ي خواسته هاي جنبش هاي قبلي رو شامل مي شد. اين
جنبش سبز بود.

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

از توطئه دشمن تا ماسمالي کردن

اين روزا زياد از راديو و تلويزيون از ناتوي فرهنگي ، سرمايه گزاران صهيونيست و استحاله ي فرهنگي و مخصوصاً جنگ نرم دشمن از طريق رسانه هاي بيگانه مي شنويم. اينکه در تمامي فيلم هاي هاليوودي نشان هايي از اهداف و آرمان هاي جوامع صهيونيستي ديده مي شه و در محيط رسانه اي غرب فضاي کاملا بسته و ايزوله اي وجود داره که در اون هيچگونه صحبتي در مورد برخي وقايع خاص نمي شه.اينجا من مي خوام نظرم رو بعنوان کسي که فيلم هاي بسيار زيادي از هاليوود ديده و اخبار مورد نيازش رو گاها از رسانه هايي همچون سي ان ان و بي بي سي هم دنبال مي کنه بگم.
همه مي دونن بعد از جنگ جهاني دوم تعداد بسيار زيادي از يهودي هاي مهاجر در بسياري از کشور ها از جمله امريکا اقامت داشتند و اين گروه ها که تو هر جامعه اي براي خود اقليتي تشکيل مي دادند سعي مي کردند وحدتشون رو حفظ کنند که اين طبيعت هر اقليتي توي يک کشور خارجي مي تونه باشه. در مورد هاليوود که تا اون موقع صنعت سينمايي نوپايي بود بايد گفت بهترين جايي بود که يهودي هاي مهاجر که عمدتا با سرمايه هاي زيادي هم به اين کشور ها مهاجرت کرده بودند بهترين مکان براي سرمايه گذاري بود. بدين ترتيب پس مي شه گفت سرمايه ي يهودي ها به قلب تپنده ي هاليوود تبديل شد.
تا اينجاش همونجوريه که شبکه ي خبر مي گه اما اينکه بخوايم با توهم توطئه تمام فيلم ها و برنامه ها رو در جهت منافع و آرمان هاي صهيونيستي ببينيم بحث ديگه ايه. زماني که عمده ي سرمايه ي يک صنعت به يک گروه با عقايدي مشابه تعلق داره، طبيعيه که افکار و رفتاري که از اون صنعت بروز پيدا مي کنه بصورت ناخودآگاه به اون عقايد نزديکتر مي شه. اينکه فيلم هايي مثل ماتريکس(Matrix) از پايان زمان و يک ناجي صحبت مي کنند و آرمنشهرشان زيون (يا به عبارتي صهيون) نام داره، دليل نميشه فيلمي مثل ماما ميا(Mama Mia) يا امثال اون رو نشئت گرفته از اقدامي براي جنگ عقيدتي دانست. همونطور که هر کشوري از صنعت سينماش بهره کشي هاي سياسي مي کنه (مثل ايران) کشور امريکا و سرمايه گذاران يهودي و بعضاً صهيونيستش (که البته بايد بين اين دو تفاوت قائل شد.) هم از سناريو هاي سينمايي که در مورد کشور يا عقايد و ايدئولوژي هاشونه استفاده مي کنه. در مقابل اون فيلم ها آثاري مثل مصائب مسيح هم کاملا عکس اين موضوعه که ثابت مي کنه هيچ اجباري براي فيلمسازان در ساخت فيلم هاي صهيونيستي نيست. اين يعني استحاله يا پاکسازي فرهنگي که شبکه ي خبر همواره تو برنامه اي با عنوان "سينماي سلطه" ازش ياد مي کنه يک توهم بيش نيست. اين تنها قالب بودن يک فرهنگ جامع است که از عقايد اکثريت فعالان اين صنعت نشئت مي گيره.
حالا در مورد اینکه رسانه های وابسته به دوَل خارجی (به اصطلاح صدا و سیما بیگانه) اخبار و وقایع رو اونجوری که می خوان بیان می کنند یا اصلا بیان نمی کنند، موضوعیه که خیلی راحت می شه با مشاهده ی رفتار خود صدا و سیما بهش رسید. هر رسانه ای که وابسته به دولتی باشه اخبار رو بصورتی جهت دار می گه و در همين مورد صدا و سيمايي که خودش يکي از بزرگترين سازمان هاي نه تنها جهت دار که سانسورچي در جهانه رسانه هاي غربي رو به سانسور متهم مي کنه . برای مثال فاکس نیوز رسانه ایه که وابستگی زیادی به دولت آمریکا داره اما در برخی مسائل کارشناساش چنان صریح از هرچیزی انتقاد می کنن که در بسیاری از موارد صدا و سیمای ایران هم از اون صحبت ها برای کوبیدن دولت امریکا استفاده می کنه. اين در حاليه که صداوسيما نهايتش (اونم فقط براي بستن دهان مخالفان) 20 و 30 رو بوجود آورده که با ايجاد جنجال هاي کاذب به عنوان انتقاد افکار عمومي رو از بن بست هاي سياسي داخل کشور مثل نارضايتي عمومي و آشفتگي اقتصادي و رکود صنايع و فقر و بدبختي مردم به دليل اقدامات نا کارآمد دولت به مسائل پيش پا افتاده اي مثل دعواي رئيس فلان سازمان با فلان وزير يا سناريوهايي مثل بسيجي شدن کوروش منحرف مي کنه.

سينماي ايران هم ديگه تبديل شده به تقليدهاي مبتذل و مسخره و احمقانه اي از سينماي دسته ي دوم و سوم هاليوود و باليوود که گه گاهي يک کارگردان خوب پيدا مي شه توش که يا به زبان طنز و يا به جد از درد مردم صحبت کنه. که اونم يا جلوي اکرانشو مي گيرن يا از پخش اون تو تلويزيون جلوگيري مي شه.
اين اتفاق ها زماني جلوش گرفته مي شه که مردم همه ي اين مسائل رو ريشه يابي کنند و در مقابل کسي که حقوق اوليه ي اونا رو زير پا مي گذاره ايستادگي کنند.

۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

کوروش بسیجی شد!!



تیتر خبر گذاری فارس در مورد مراسم رونمایی از منشور حقوق بشر کوروش یکی از عجیب ترین جملاتی بود که تا به حال به گوشم خورده بود:

کوروش بسیجی شد!!

قبل از پرداختن به خود خبر دوست دارم در مورد همین جمله یه چیزی بگم.

خیلی جالبه! آخه معلوم نیست "کوروش بسیجی شد." رو اهانت به کوروش فرض کنیم ، تعریف از کوروش فرض کنیم یا تعریف از بسیجی یا اهانت به بسیجی؟! آخه کوروش که خودش شاه بود و طاغوتی!!!! تازه بسیجی باید متدین به یکی از ادیان رسمی کشور باشه. کوروش معلوم نیست زرتشتی بود ، میترائیست بود ، مهرپرست بود ، چی بود؟ از همه ی اینا گذشته کوروش 2500 سال پیش به ملکوت اعلا پیوست. اگه بسیجی شد، کی وقت کرد مدارکشو بده به پایگاه مقاومت؟ ها؟!!! راستی حالا از سربازیش کم میشه یا نه؟!

جالب تر اینه که طبق گفته ی فارس مراسم رونمایی با حضور خود کوروش کبیر انجام شد و در کنارش کاوه ی آهنگر و جهانگیر الماسی (این یکی واقعیش بود)هم حضور داشتند که اول کوروش و بعد کاوه ی آهنگر در مقابل رئیس جمهور محبوب (!) دولت (به قول رها) بعد از نهم زانو زدند(!!!!!) و ایشون چفیه ای بر گردنشون نهادند. مشایی هم این وسط خودی نشون داد و برای اینکه ثابت کنه حرفش "حرف دولته" اون هم چفیه ای بر گردن یک بسیجی نهاد.

در این مراسم حرف های زیادی هم زده شد که کلی از اسم کوروش و منشور اون تجلیل ( یا شاید هم توهین) شد. در هر صورت در این میان این دولت بود که کلی بر روی این موضوع مانور داد. دولتی که سد سیون رودر منطقه ی پاسارگاد احداث کرد ، سایبان های تخت جمشید رو برداشت وحتی کتاب تاریخ مدارس رو از اسم پادشاهان هخامنشی و خصوصا کوروش پاکسازی کرد. دولتی که در ظاهر از مکتب ایران و ایرانی صحبت می کنه اما اگر روز چهارشنبه سوری گروهی در کنار آتش گرد هم بیان و تنها از روی آتش بپرند مورد حمله ی نیرو های امنیتی قرار می گیرند. دولتی که تعطیلات عید فطر رو زیاد کرد به این امید که تعطیلات ملی رو کاهش بده. دولتی که در بحبوحه ی تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی رئیسش زیر پرچم "خلیج عربی" نشست و هرگز چندان اعتراضی به این دزدی بزرگ تاریخی نکرد و حتی نتوانست از آثار تاریخی اثبات نام خلیج فارس مراقبت کنه. دولتي که در اون اسم فرزندت رو مي توني حسن ، حسين ، روح الله ، ام کلثوم و عبد الحسين بذاري اما نميتوني اسم کوروش رو براي اون انتخاب کني!

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

نسل ما !!

و این نسل ماست...
چرا اونایی که اون بالا نشستن ما نسل جوون رو دست کم می گیرن. نسل ما درسته خیلی از خصوصیاتی که قدیمیا داشتن رو نداره اما به جاش خصیصه هایی داره که تو نسلهای قدیم نبود. درسته که جوونای امروز اگر کاری نداشته باشن تا ساعت 12 ظهر می خوابن ، وقت زیادی رو جلو ی تلویزیون و ماهواره و کامپیوتر می گذرونن و برای درس خوندن بجای دود چراغ از لامپ فلورسنت استفاده می کنن. اما از طرف دیگه هر کدومشون اطلاعات عمومی خیلی بالاتری دارن، اکثراً ورزش میکنن و تازه سطح سواد همه خیلی نسبت به نسلهای قبل بالا رفته.

شاید ما برای بدست آوردن سعادت اخروی از همه چیز دنیا نگذریم ، اما تو صحبتمون خیلی کمتر دروغ می گیم. شاید تو نسل ما از هر 10 نفر 4 نفرشون نماز خون باشن اما یاد گرفتیم که هرگز نباید هیچ دینی رو مورد اهانت یا تحقیر قرار بدیم یا کسی که فرائض دینیش رو انجام میده به سخره بگیریم. شاید شبهای قدر و عاشورا دیگه کمترمون نهج البلاغه و مفاتیح الجنان و صحیفه ی سجادیه یا نماز های مختلف و دعاهای مختلف می خونیم اما بجاش وقتی پای صحبتمون از خدا و زندگی تو این دنیا می شینی می بینی تمام حرفامون از ته دلمونه ، نه تظاهر و ریا و یه سری کلمات بلغور کردن.

نسل ما نسلیه که شاید کتابهای مارکس و هگل و شریعتی و مطهری رو حفظ نباشه اما همه خواسته یا نا خواسته با تمام قوانین دموکراسی و حقوق بشری آشنایی داره. نسل ما "مبارزه با امپریالیسم جهانی" و "جنگ با استعمار" رو تو بوق و کرنا نمی کنه اما زمانی که شخصی داعیه ی رهبری و نمایندگی و ریاست برامون می کنه با انتقاد ها و مراقبت هامون جرأت انحراف از راهمون رو ازش می گیریم. نسل ما جانش رو فدای نه غزه و نه لبنان که فدای ایران، وطن خودش می کنه اما در مقابل جنایات ضد بشری چه از سوی اسرائیل انجام بشه و چه از سوی حماس سکوت نمی کنه.

نسل ما برعکس اونچه بعضی فکر می کنند یک نسل بی موضع حزب بادی نیست. نسل ما ایدئولوژی و تام گرایی رو دمده می دونه و هیچ فکر و عقیده ای رو نسبت دیگری برتر نمی دونه و به آزادی عقاید معتقده. نسل ما تنها با کسانی مخالفت می کنه که حریم خصوصی ، عقیدتی و اخلاقی دیگران رو مورد تجاوز قرار می دن.

واین نسل ماست نسلی که بزودی تمام جهان رو محسور قدرت خودش می کنه.