...اینجوری شد که ما اینجاییم

عکس من
اولین روزی که وارد این دنیا می شیم گریه می کنیم. معلوم نیست به حال خودمون یا به حال این دنیا!! کم کم که بزرگ می شیم مامان نمیذاره سختی ها و بدی ها رو ببینی و با خودت فکر می کنی "اونقدرهام بد نیست!!" حالا که بزرگتر شدی می بینی که حرف راست رو باید از بچه شنید. پس با هم بیاید ببینیم. گریه نکنیم اما واقعیات رو به گوش همه برسونیم.

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

يادي از خاطرات شيرين مثل زهر

داشتم چند چند تا از وبلاگ هاي دوستام رو زير و رو مي کردم که ياد پارسال افتادم. خرداد پارسال و تمامي اون وقايعي که شايد سرنوشت کل کشور رو عوض کرد و البته سرنوشت شخص خودم رو. تا قبل از خرداد پارسال من مسائل سياسي - اجتماعي رو به همون شکلي مي ديدم که همه ي جوون هاي هيجده-نورده ساله . اما از خرداد پارسال به بعد همه چيز حد اقل براي من تغيير کرد.
بذاريد برگرديم به اول قصه. از ده خرداد شروع مي کنم. تهران سر و صدا و شور و شوق مردم براي انتخابات زده بود بالا و اکثريت مردم مي خواستن تو انتخابات راي بدن. اما تو شهرستانها کمتر اين شور و شوق ديده مي شد. خود من هنوز از کساني بودم که معتقد به تحريم بودم چون خيلي راحت بگم اميدوار به هيچ تغييري نبودم. چيزي که من و خيلي هاي ديگه رو متقاعد به انتخابات و شرکت در اون کرد مناظره ي موسوي و احمدي نژاد بود. گفتم "واقعاً ديگه نميشه اينو تحمل کرد. بايد يه تغييري ايجاد بشه!" در کل معتقد به تغيير بودم اما بين موسوي و کروبي شک داشتم. از طرفي وعده هاي کروبي خيلي بيشتر بود، بيشتر حرف از اصلاح و تغيير و الالخصوص عدم اطاعت از احکام حکومتي مي زد. از اونطرف موسوي محبوب تر بود و تعريف ها ازش و در نهايت احتمال پيروزي اش بيشتر بود. از روز چهاردهم به بعد رسمن طرفدار موسوي شدم. هميشه براي قشنگي يه مچبند حوله اي سفيد دستم بود که يادمه اون روزها با يه بند سبز تزئينش کردم. ماشين بابا رو همون روز بعد از ظهر بردم ستاد موسوي نزديک محلمون پوستر بارونش کردم و رسمن از اون روز به بعد تو همه ي بحث هاي سياسي شرکت مي کردم. کارنيوال هاي خيابونها هم که جاي خودشو داشت. همه چيز داشت بر وقف مراد مي گذشت ( بگذريم که توي زنجيره ي طرفداران موسوي پليس همينطوري بي دليل بهم حمله ور شد و گوشيم رو که باهاش داشتم از زنجيره فيلم مي گرفتم ازم گرفت و همچنين اينکه آخرين ساعات تبليغات، نيروهاي لباس شخصي سرخود (!!) طرفدار دکتر محمود احمدي نژاد با شعار "موسوي کم آورده ، بچه سوسول آورده!" اونقدر شجاعت بخرج دادن که به چند تا بچه سوسول با باتون و اسپري گاز اشک آور حمله ور شدند.)
روز انتخابات هم رسيد. با وجود اينکه زمزمه هاي تقلب در انتخابات و "ايران قيامت" شدن بعد از اون ته دلم رو مي لرزون، با خودم مي گفتم ما اونقدر زياديم که تقلب غير ممکنه. شب انتخابات به هيچ وجه چشم روي هم نگذاشتم. ساعت 6 صبح که ديگه نتايج قطعي شد به يک خواب ناآرام فرو رفتم. روز شنبه بعد از ظهر که تو خيابونا راه مي رفتم سکوت دردناکي رو تو شهر حس مي کردم. همون سکوتي که روز هاي بعد ازش نعره هاي خشم و اعتراض بوجود اومد. خبر حضور موسوي و خاتمي و کروبي در اعتراضات 25 خرداد زماني بهم رسيد که خودم با بدن کوفته با جاي زخم هاي متعددي روي بدنم و افت فشاري که از گاز هاي اشک آور لباس شخصي ها هيچ انرژي اي برايم باقي نگذاشته بودند. با اين حال يه نهال اميد تو دلم جوونه زد.
اخبار اون روز و روزها و شب هاي بعد از اون باعث شد به اين نتيجه برسم که اين دفعه ديگه با دفعات قبل فرق مي کنه. اين يک جنبش بود. مثل جنبشي که مشروطيت رو وارد کشور کرد. مثل جنبشي که به ملي شدن صنعت نفت خاتمه يافت. مثل جنبشي که انقلاب 57 رو پيروز کرد. و بيشتر از همه شبيه به جنبشي که 2 خرداد رو رقم زد. اما اينبار از همه ي اوناي ديگه کاملتر بود و همه ي خواسته هاي جنبش هاي قبلي رو شامل مي شد. اين
جنبش سبز بود.

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

از توطئه دشمن تا ماسمالي کردن

اين روزا زياد از راديو و تلويزيون از ناتوي فرهنگي ، سرمايه گزاران صهيونيست و استحاله ي فرهنگي و مخصوصاً جنگ نرم دشمن از طريق رسانه هاي بيگانه مي شنويم. اينکه در تمامي فيلم هاي هاليوودي نشان هايي از اهداف و آرمان هاي جوامع صهيونيستي ديده مي شه و در محيط رسانه اي غرب فضاي کاملا بسته و ايزوله اي وجود داره که در اون هيچگونه صحبتي در مورد برخي وقايع خاص نمي شه.اينجا من مي خوام نظرم رو بعنوان کسي که فيلم هاي بسيار زيادي از هاليوود ديده و اخبار مورد نيازش رو گاها از رسانه هايي همچون سي ان ان و بي بي سي هم دنبال مي کنه بگم.
همه مي دونن بعد از جنگ جهاني دوم تعداد بسيار زيادي از يهودي هاي مهاجر در بسياري از کشور ها از جمله امريکا اقامت داشتند و اين گروه ها که تو هر جامعه اي براي خود اقليتي تشکيل مي دادند سعي مي کردند وحدتشون رو حفظ کنند که اين طبيعت هر اقليتي توي يک کشور خارجي مي تونه باشه. در مورد هاليوود که تا اون موقع صنعت سينمايي نوپايي بود بايد گفت بهترين جايي بود که يهودي هاي مهاجر که عمدتا با سرمايه هاي زيادي هم به اين کشور ها مهاجرت کرده بودند بهترين مکان براي سرمايه گذاري بود. بدين ترتيب پس مي شه گفت سرمايه ي يهودي ها به قلب تپنده ي هاليوود تبديل شد.
تا اينجاش همونجوريه که شبکه ي خبر مي گه اما اينکه بخوايم با توهم توطئه تمام فيلم ها و برنامه ها رو در جهت منافع و آرمان هاي صهيونيستي ببينيم بحث ديگه ايه. زماني که عمده ي سرمايه ي يک صنعت به يک گروه با عقايدي مشابه تعلق داره، طبيعيه که افکار و رفتاري که از اون صنعت بروز پيدا مي کنه بصورت ناخودآگاه به اون عقايد نزديکتر مي شه. اينکه فيلم هايي مثل ماتريکس(Matrix) از پايان زمان و يک ناجي صحبت مي کنند و آرمنشهرشان زيون (يا به عبارتي صهيون) نام داره، دليل نميشه فيلمي مثل ماما ميا(Mama Mia) يا امثال اون رو نشئت گرفته از اقدامي براي جنگ عقيدتي دانست. همونطور که هر کشوري از صنعت سينماش بهره کشي هاي سياسي مي کنه (مثل ايران) کشور امريکا و سرمايه گذاران يهودي و بعضاً صهيونيستش (که البته بايد بين اين دو تفاوت قائل شد.) هم از سناريو هاي سينمايي که در مورد کشور يا عقايد و ايدئولوژي هاشونه استفاده مي کنه. در مقابل اون فيلم ها آثاري مثل مصائب مسيح هم کاملا عکس اين موضوعه که ثابت مي کنه هيچ اجباري براي فيلمسازان در ساخت فيلم هاي صهيونيستي نيست. اين يعني استحاله يا پاکسازي فرهنگي که شبکه ي خبر همواره تو برنامه اي با عنوان "سينماي سلطه" ازش ياد مي کنه يک توهم بيش نيست. اين تنها قالب بودن يک فرهنگ جامع است که از عقايد اکثريت فعالان اين صنعت نشئت مي گيره.
حالا در مورد اینکه رسانه های وابسته به دوَل خارجی (به اصطلاح صدا و سیما بیگانه) اخبار و وقایع رو اونجوری که می خوان بیان می کنند یا اصلا بیان نمی کنند، موضوعیه که خیلی راحت می شه با مشاهده ی رفتار خود صدا و سیما بهش رسید. هر رسانه ای که وابسته به دولتی باشه اخبار رو بصورتی جهت دار می گه و در همين مورد صدا و سيمايي که خودش يکي از بزرگترين سازمان هاي نه تنها جهت دار که سانسورچي در جهانه رسانه هاي غربي رو به سانسور متهم مي کنه . برای مثال فاکس نیوز رسانه ایه که وابستگی زیادی به دولت آمریکا داره اما در برخی مسائل کارشناساش چنان صریح از هرچیزی انتقاد می کنن که در بسیاری از موارد صدا و سیمای ایران هم از اون صحبت ها برای کوبیدن دولت امریکا استفاده می کنه. اين در حاليه که صداوسيما نهايتش (اونم فقط براي بستن دهان مخالفان) 20 و 30 رو بوجود آورده که با ايجاد جنجال هاي کاذب به عنوان انتقاد افکار عمومي رو از بن بست هاي سياسي داخل کشور مثل نارضايتي عمومي و آشفتگي اقتصادي و رکود صنايع و فقر و بدبختي مردم به دليل اقدامات نا کارآمد دولت به مسائل پيش پا افتاده اي مثل دعواي رئيس فلان سازمان با فلان وزير يا سناريوهايي مثل بسيجي شدن کوروش منحرف مي کنه.

سينماي ايران هم ديگه تبديل شده به تقليدهاي مبتذل و مسخره و احمقانه اي از سينماي دسته ي دوم و سوم هاليوود و باليوود که گه گاهي يک کارگردان خوب پيدا مي شه توش که يا به زبان طنز و يا به جد از درد مردم صحبت کنه. که اونم يا جلوي اکرانشو مي گيرن يا از پخش اون تو تلويزيون جلوگيري مي شه.
اين اتفاق ها زماني جلوش گرفته مي شه که مردم همه ي اين مسائل رو ريشه يابي کنند و در مقابل کسي که حقوق اوليه ي اونا رو زير پا مي گذاره ايستادگي کنند.

۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

کوروش بسیجی شد!!



تیتر خبر گذاری فارس در مورد مراسم رونمایی از منشور حقوق بشر کوروش یکی از عجیب ترین جملاتی بود که تا به حال به گوشم خورده بود:

کوروش بسیجی شد!!

قبل از پرداختن به خود خبر دوست دارم در مورد همین جمله یه چیزی بگم.

خیلی جالبه! آخه معلوم نیست "کوروش بسیجی شد." رو اهانت به کوروش فرض کنیم ، تعریف از کوروش فرض کنیم یا تعریف از بسیجی یا اهانت به بسیجی؟! آخه کوروش که خودش شاه بود و طاغوتی!!!! تازه بسیجی باید متدین به یکی از ادیان رسمی کشور باشه. کوروش معلوم نیست زرتشتی بود ، میترائیست بود ، مهرپرست بود ، چی بود؟ از همه ی اینا گذشته کوروش 2500 سال پیش به ملکوت اعلا پیوست. اگه بسیجی شد، کی وقت کرد مدارکشو بده به پایگاه مقاومت؟ ها؟!!! راستی حالا از سربازیش کم میشه یا نه؟!

جالب تر اینه که طبق گفته ی فارس مراسم رونمایی با حضور خود کوروش کبیر انجام شد و در کنارش کاوه ی آهنگر و جهانگیر الماسی (این یکی واقعیش بود)هم حضور داشتند که اول کوروش و بعد کاوه ی آهنگر در مقابل رئیس جمهور محبوب (!) دولت (به قول رها) بعد از نهم زانو زدند(!!!!!) و ایشون چفیه ای بر گردنشون نهادند. مشایی هم این وسط خودی نشون داد و برای اینکه ثابت کنه حرفش "حرف دولته" اون هم چفیه ای بر گردن یک بسیجی نهاد.

در این مراسم حرف های زیادی هم زده شد که کلی از اسم کوروش و منشور اون تجلیل ( یا شاید هم توهین) شد. در هر صورت در این میان این دولت بود که کلی بر روی این موضوع مانور داد. دولتی که سد سیون رودر منطقه ی پاسارگاد احداث کرد ، سایبان های تخت جمشید رو برداشت وحتی کتاب تاریخ مدارس رو از اسم پادشاهان هخامنشی و خصوصا کوروش پاکسازی کرد. دولتی که در ظاهر از مکتب ایران و ایرانی صحبت می کنه اما اگر روز چهارشنبه سوری گروهی در کنار آتش گرد هم بیان و تنها از روی آتش بپرند مورد حمله ی نیرو های امنیتی قرار می گیرند. دولتی که تعطیلات عید فطر رو زیاد کرد به این امید که تعطیلات ملی رو کاهش بده. دولتی که در بحبوحه ی تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی رئیسش زیر پرچم "خلیج عربی" نشست و هرگز چندان اعتراضی به این دزدی بزرگ تاریخی نکرد و حتی نتوانست از آثار تاریخی اثبات نام خلیج فارس مراقبت کنه. دولتي که در اون اسم فرزندت رو مي توني حسن ، حسين ، روح الله ، ام کلثوم و عبد الحسين بذاري اما نميتوني اسم کوروش رو براي اون انتخاب کني!

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

نسل ما !!

و این نسل ماست...
چرا اونایی که اون بالا نشستن ما نسل جوون رو دست کم می گیرن. نسل ما درسته خیلی از خصوصیاتی که قدیمیا داشتن رو نداره اما به جاش خصیصه هایی داره که تو نسلهای قدیم نبود. درسته که جوونای امروز اگر کاری نداشته باشن تا ساعت 12 ظهر می خوابن ، وقت زیادی رو جلو ی تلویزیون و ماهواره و کامپیوتر می گذرونن و برای درس خوندن بجای دود چراغ از لامپ فلورسنت استفاده می کنن. اما از طرف دیگه هر کدومشون اطلاعات عمومی خیلی بالاتری دارن، اکثراً ورزش میکنن و تازه سطح سواد همه خیلی نسبت به نسلهای قبل بالا رفته.

شاید ما برای بدست آوردن سعادت اخروی از همه چیز دنیا نگذریم ، اما تو صحبتمون خیلی کمتر دروغ می گیم. شاید تو نسل ما از هر 10 نفر 4 نفرشون نماز خون باشن اما یاد گرفتیم که هرگز نباید هیچ دینی رو مورد اهانت یا تحقیر قرار بدیم یا کسی که فرائض دینیش رو انجام میده به سخره بگیریم. شاید شبهای قدر و عاشورا دیگه کمترمون نهج البلاغه و مفاتیح الجنان و صحیفه ی سجادیه یا نماز های مختلف و دعاهای مختلف می خونیم اما بجاش وقتی پای صحبتمون از خدا و زندگی تو این دنیا می شینی می بینی تمام حرفامون از ته دلمونه ، نه تظاهر و ریا و یه سری کلمات بلغور کردن.

نسل ما نسلیه که شاید کتابهای مارکس و هگل و شریعتی و مطهری رو حفظ نباشه اما همه خواسته یا نا خواسته با تمام قوانین دموکراسی و حقوق بشری آشنایی داره. نسل ما "مبارزه با امپریالیسم جهانی" و "جنگ با استعمار" رو تو بوق و کرنا نمی کنه اما زمانی که شخصی داعیه ی رهبری و نمایندگی و ریاست برامون می کنه با انتقاد ها و مراقبت هامون جرأت انحراف از راهمون رو ازش می گیریم. نسل ما جانش رو فدای نه غزه و نه لبنان که فدای ایران، وطن خودش می کنه اما در مقابل جنایات ضد بشری چه از سوی اسرائیل انجام بشه و چه از سوی حماس سکوت نمی کنه.

نسل ما برعکس اونچه بعضی فکر می کنند یک نسل بی موضع حزب بادی نیست. نسل ما ایدئولوژی و تام گرایی رو دمده می دونه و هیچ فکر و عقیده ای رو نسبت دیگری برتر نمی دونه و به آزادی عقاید معتقده. نسل ما تنها با کسانی مخالفت می کنه که حریم خصوصی ، عقیدتی و اخلاقی دیگران رو مورد تجاوز قرار می دن.

واین نسل ماست نسلی که بزودی تمام جهان رو محسور قدرت خودش می کنه.