...اینجوری شد که ما اینجاییم

عکس من
اولین روزی که وارد این دنیا می شیم گریه می کنیم. معلوم نیست به حال خودمون یا به حال این دنیا!! کم کم که بزرگ می شیم مامان نمیذاره سختی ها و بدی ها رو ببینی و با خودت فکر می کنی "اونقدرهام بد نیست!!" حالا که بزرگتر شدی می بینی که حرف راست رو باید از بچه شنید. پس با هم بیاید ببینیم. گریه نکنیم اما واقعیات رو به گوش همه برسونیم.

۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

هندوانه ي در بسته

واقعن تملق و ريا کاري تا چه حد؟!!
بيش از يک سال است که جنبشي در ايران شکل گرفت. مردم به خيابان ها قدم گذاشته و اعتراضي را به موضوعي ابراز کردند. گذشته از همه ي مسائل پيش و پس از آن انتخابات و اعتراضات، چيزي که انسان را انگشت به دهان باقي مي گذارد، تملق و خودشيريني رسانه ها ، اصحاب رسانه و برخي سياستمداران است. مسائلي که حتي گاهي باعث توهين به شخص مي شود. از نمونه هاي اين مسائل فيلمهايي بود که درباره ي ندا آقاسلطان از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات پخش شد. يا طرفداري سياستمداراني چون وزير امور خارجه ي فرانسه و رئيس جمهور برزيل از خانم سکينه محمدي آشتياني. هدف من اين نيست که بگويم مرگ ندا آقاسلطان يا حکم سنگسار و اعدام خانم سکينه محمدي آشتياني مسائل پيش پا افتاده اي هستند که نبايد به آن پرداخته شود. هدفم از اين نوشته آن است که از حقوق کساني بگويم که در اين ميان ناديده گرفته شدند.
براي مثال هر دو مستند درباره ي ندا چه در صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران و چه در شبکه ي خبري صداي امريکا از ديدگاه هاي مختلف ، توهين به شخص ندا آقا سلطان ، خانواده ي ايشان و چه بسا تمامي معترضان ، کشته شدگان و زنداني هاي عام و خاص بود. در مستند صدا و سيما و پرس تي وي از ابعاد جنايي و احساسي به قضيه نگاه شده و سعي شده که اين قتل را يا به گردن معترضان (به قول صداوسيما اغتشاش گران) و يا به گردن مريم رجوي و اسرائيل و سازمانهاي جاسوسي بيگانه و ... بياندازد. و ندا در اين مستند به بره ي ساده لوحي تشبيه شده که عقل و اختيارش دست فتنه گراني بوده که در آرزوي قدرت اورا قرباني کردند.
از سوي ديگر مستند صداي امريکا بصورتي کاملن عاطفي سعي بر آن داشته که ندا را از صاحبنظران جامعه ي ايراني و مغز متفکر و سازمان دهنده ي کل اعتراضات و جنبش ها نشان دهد و او را نمادي ساخته که به عنوان يک صاحبنظر فلسفي - سياسي نظراتش شايسته ي نقد و بررسي فراوان مي باشد. گويي مستنديست که صدا و سيما درباره ي " رهبر معظم انقلاب " ساخته است و در آن اشک ها و احساسات آني افراد وارد صحنه مي شود. اين خود نوعي اهانت به ديگر افراديست که سال ها صاحب نظر و قطب فکري و نقاد جامعه بودند، چه کارگر و چه دانشجو و چه روساي اصناف و اتحاديه ها. آيا کسي از احوال اين افراد خبري دارد؟ آيا کسي به اين فکر مي کند که يکي از فعالترين وکلاي پرونده هاي حقوق بشري که خود مادر دو بچه است، در گوشه ي زندانهاي انفرادي 1متر در 2متر اوين در اعتصاب غذا چگونه سر مي کند؟ آيا جز اخباري که به گوش عده ي اندکي مي رسد گزارش يا فيلم مستندي از زندگي اين افراد ساخته مي شود؟
البته خاطره ، افکار وعقايد بي گناهاني که بدست موجوداتي بي رحم در خيابان هاي ايران به ضرب گلوله ، باتون و يا زير مشت و لگد کشته شدند ، محترم و با ارزش است. اما زماني که اين افکار و احساسات و عقايد مورد سو استفاده ي رسانه هايي قرار مي گيرد که هدفي غير از اطلاع رساني بي طرفانه را دنبال مي کنند ، جاي بسي تاسف و تامل دارد.
پرونده ي خانم آشتياني هم مورد همين نوع از سو استفاده قرار گرفت. ايشان به عنوان شخصي که متهم به قتل شده اند دستگير شدند و در بازداشت به سر مي برند. بر اساس قوانين ايران که در آن اعدام جزئي از مجازات ها مي باشد قوه ي قضائيه اين حق را دارد که قانون را اجرا نمايد. صد البته اگر کساني (من جمله خود من) به کليت حکم اعدام اعتراض دارند بحثي جداست. روزانه در روزنامه ها مي خوانيم افرادي که به مجازات اعدام محکوم مي شوند و يا بدتر از آن محکوم به مجازات هايي همچون قطع دست و قطع انگشتان مي شوند و اين احکام با حد اقل اعتراضي به اجرا در مي آيند. چرا کساني که روز ها و ساعت ها در مقابل سفارت ايران عکس خانم آشتياني را بر سر نيزه مي دارند به فکر اين سيه بختاني نيستند که هر روز در ايران اعدام و شکنجه مي شوند؟ چرا آقاي لولا داسيلوا تنها حاضر است به خانم سکينه محمدي آشتياني پناهندگي بدهد و آقاي وزير امور خارجه ي فرانسه تنها سلامت خانم آشتياني را تضمين مي کند؟ آيا اگر براي خانم محمدي آشتياني بدون حرفي از سنگسار حکم اعدام صادر مي شد، ايشان هنوز زنده و در مرکز توجهات قرار داشتند؟ يا بي سر و صدا اعدام و دفن مي شدند؟ آيا اگر فيلم هاليوودي " سنگسار ثريا ميم " نبود کسي به فکر هزاران زن و دختر جواني بود که در طي سالها توسط خويشاوندان بد تر از دشمنشان کشته شدند؟

کمي به عمق بنگريم، کمي در اهداف متمرکز شويم. هيچ کس از چشمان و ابروان ديگري خوشش نمي آيد که دست به چنين کارهايي بزند. لاپوشاني اشتباهات، خودشيريني افراد براي تجمعات فکري ، جذب مخاطب و هزاران دليل ديگر که بعضي سياستمداران و يا رسانه ها بخاطرشان در بعضي موضوعات دقيق مي شوند و گاهي اصل اهداف آن را دچار تحريف و تغيير مي کنند .